صفحه‌ها

مرداد ۰۹، ۱۴۰۰

 زنده یاد احمدکسروی :


« سال 1318 از تهران با اتوبوس بطرف قزوین سفر میکردم.

 سر هر پیچ و گردنه ای 3 تا صلوات میفرستادیم بعد نوبت ِ لعنت چی ها میشد ! 

که میگفتن : "بر یزید لعنت، 

ما میگفتیم : بیش باد ، 


برشمر لعنت ، بیش باد 

بر ابن ملجم ، معاویه ، لعنت..." 

هر کس عطسه میکرد راننده ، اتوبوس را 5 دقیقه کنار میزد میگفت صبر آمده...

 به هر امامزاده می رسیدیم، همگی فاتحه میخواندیم و پول صدقه به صندوق می‌انداختیم...

 بعد از 5 ساعت با 264 صلوات لاستیک ماشین ترکید و اتوبوس واژگون شد...»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر